شعر در مورد تکاب ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر تکاب استان آذربایجان غربی

شعر در مورد تکاب

شعر در مورد تکاب ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر تکاب استان آذربایجان غربی
شعر در مورد تکاب ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر تکاب استان آذربایجان غربی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد تکاب

دلا یکدم گذر کن سوی « افشار »
به گل گشتی بیا در کوی افشار
قدم کن رنجه هنگام بهاران
نه تنها، با رفیق و دوستداران
شکوفا چون شود سوری و نسرین
سزد آنگه برآیی بهر گلچین
همان ماهی که خردادش بود نام
گهی دانا ربوده، گاه بهرام
مهیا ساز همراهت وسایل
به گردن دوربین رد کن حمایل
سخنها با تو گویم، گوش کن گوش
حدیث شهر ما با شعر کن گوش
«تکابش» مرکز این سرزمین است
سخندان و هنرور آفرین است
همانا زادگاهم دلنشین است
به پیش دیده ام خلد و برین است
هنرجویی اگر، دارد هنرمند
ز دخت و نوعروسان برومند
هزاران قالی و قالیچه بافند
به متنش ماهی و گل غنچه بافند
از اینها بگذر، گلگشت باید
مرور از مرتع و از دشت باید
چو آیی هموطن از راه « بیجار »
به چشمت می خورد « ایوب انصار»
گزیده در ستیغ کوه، مرقد
تو گویی باشدش همراز فرقد
در آن کوهی که « بلقیسش» بود نام
به خاطر آورد آغاز و فرجام
دو برج دیده بانی دارد از سنگ
که نقشی داشته در موسم جنگ
دگر کوهی که « زندان» است چاهی
بود ژرفای آن تا گاو ماهی
الا ای اهل دل بر سیر مشتاق
عزیمت کن به « چملی» دور « چارطاق »
همان چملی که زیبا و فریباست
چو کشتی سبزگون بر روی دریاست
نگر بر خطّه ی زرخیز ایران
نهان اندر دلش « تخت سلیمان »
به چشم دل نگر بر باستان « شیز »
در ایوانش ببین نقشی ز « پرویز »
تماشا دارد این دیرینه آثار
کند بیننده را آگاه و بیدار
نخندی گر بگویم موطن من
مرا چون گلستان بنمایدت سن
دلی کو زنده با مهر وطن نیست
درآور از قفس لایق به تن نیست
سخن کوته کنم ایجاز آن به
صدف گوهر دهد، ممتاز آن به
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد تکاب

« تکاب ای مهد با نام و نشانم گران گنجی زعهد باستانم
نگر بر خطه زرخیز ایران نهان اندر دلش تخت سلیمان »

شعر در مورد شهر تکاب

تکاب ای آسمانت پر ز پرواز
تو و افشار و نامی پر ز آواز
ز زرهای زرافشان و وزینت
شده شعری درون سازم آغاز
بیا بین تخت و تاج و تپه ها را
که فرزند تکابم من سرافراز
بیا بنشین کنار چملی امروز
بکن گردش جهانی را تو آغاز
ز آتشگاه قلبت آتشی خواست
بیفروزت ز نامت آتشی باز
روان گشته به آب گرم آتش
بکرده آب ره درمان به آغاز
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره تکاب

تکاب ای آسمانت پر ز پرواز
تو و افشار و نامی پر ز آواز
ز زرهای زرافشان و وزینت
شده شعری درون سازم آغاز
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ی تکاب

جوانان رشید کردو ترکم
چو خونندو توان در جسم و جانم
در آغوشم چو گل خفته شهیدان
که ((بل احیا))بودورد زبانم

شعر در مورد تکاب

بیا بین تخت و تاج و تپه ها را
که فرزند تکابم من سرافراز
بیا بنشین کنار چملی امروز
بکن گردش جهانی را تو آغاز
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد تکاب

به آذربایجان از شرق تا غرب
زمین نام است و در آذر بجانم
نشان برقدمتم تخت سلیمان
ویا شیز است و آتشفشانم
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهر تکاب

ز فرق عارفین ایوب انصار
همیشه سربلندو شادمانم
ساری قورخان،چملی گل،کرفتو
که من خوش منظراز اینها ندارم

شعر درباره تکاب

ز آتشگاه قلبت آتشی خواست
بیفروزت ز نامت آتشی باز
روان گشته به آب گرم آتش
بکرده آب ره درمان به آغاز
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره ی تکاب

سفر کرده به آثارم نظر کن
که روشن جام گویا از جهانم
به نعمت های بی حدی که دارم
له الملک له الحمدش بخوانم
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد تکاب

تکاب ای مهد با نام و نشانم
گران گنجی زعهد باستانم
نگر بر خطه زرخیز ایران
نهان اندر دلش تخت سلیمان

شعری در مورد تکاب

شاره که م
  ئه ی بابی سو له یمان, ئه ی پیره شار
خاون ته لا نوو ده شتوو دیار
له دونیا ناسراوه ناوو مه کانی تو
زیرو زیوه ری ولاته کم هه وشار
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهر تکاب

تکابم مهد با نامو نشانم
گران گنجی ز عهد باستانم
به دامن پرورانم پاکبازان
ز نام پاک آنان جاودانم
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره تکاب

  گیانه کم بمرم بو خه می ده ورانت
   بو کو سپی شه و و روژانت
  که س نای بینی شینووپه ژاره ی تو
     خوم به بزه ی لیو دیمه جیژوانت

شعر درباره ی تکاب

هنرمندوهنررا زادگاهم
هنرجورا چو مادر مهربانم
به اهل فضل و تقوا مسکنم من
همان معرفت را آشیانم

Comments

Popular posts from this blog

تعبیر خواب نذری گرفتن مرغ ؛ معنی نذری گرفتن مرغ در خواب ما چیست

ادویه ای که خواص ضد ویروسی دارد

متن زیبا در مورد زنان شاغل ، متن من یک زن قوی هستم و ارزش زن